جدول جو
جدول جو

معنی ختنه جای - جستجوی لغت در جدول جو

ختنه جای
(خَ نَ / نِ)
آن موضع که برند از آلت مردی ختان را. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ نَ / نِ)
آنجای از شرمگاه که از آنجا برند. آن قسمت از پوست شرم کودک که در ختان برند. غلفه. حشفه. (از یادداشتهای مؤلف) ختنه جای
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ)
خوابگاه. بستر. فراش. (ناظم الاطباء) : عطن، خفتن جای اشتر نزدیک آب. (محمود بن عمر ربنجنی) ، شبستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بانْ، نِ)
فتنه خیز. آنچه از آن فتنه پدید آید:
قند ز شب پوش او، هست شب فتنه زای
صبح قیامت شده ست از شب او آشکار.
خاقانی.
رجوع به فتنه و فتنه خیز شود
لغت نامه دهخدا
(بُرْ)
فتنه جو:
ای فلک زود گرد، وای بر آن
کو به تو فتنه جوی مفتون شد.
ناصرخسرو.
رجوع به فتنه جو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جایی بی وسعت. مکانی که کسی به دشواری در آن جای گیرد:
همه نعل مرکب زنم باژگونه
به وقتی کزین تنگ جا می گریزم.
خاقانی.
به عرض دو میدان در آن تنگ جای
فشردند چون کوه پولاد و پای.
نظامی.
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتنه زای
تصویر فتنه زای
آشوب زای آشوب خیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه جوی
تصویر فتنه جوی
آشوبجوی، سپاهی جنگجوی
فرهنگ لغت هوشیار